مامانم یه نینی آورده. واااای خیلی خیلی خوشحالم! دیگه تنها نیستم.
مامان آورده دنیا
یه نینی کوچولو
خوشگل و نازه، مثل
شکوفههای آلو
روی سر کوچیکش
موی طلایی داره
نینی مثل عروسک
چشمای آبی داره
وقتی مامان و بابا
آوردنش به خونه
ریختیم واسهش رو آتیش
اسپند دونه دونه
مامان جونم نینی رو
پیچیده بود تو قنداق
نینی کوچولو بود
مثل یه برهی چاق
من تا نینی رو دیدم
شادیکنان دویدم
دستاموُ با محبت
روی سرش کشیدم
نینی از توی قنداق
زودی منو نگا کرد
لبهای کوچولوشو
با شوق و خنده وا کرد
منم آروم تو گوشش
شعرای زیبا خوندم
تا اینکه روی پاهام
نی نی جونو خوابوندم
اونوقت مامانی اومد
سرم رو کرد نوازش
نینی جونو بغل کرد
تو گهواره گذاشتش
منم که خوشحال بودم
گهوارهشو دادم تاب
تا که یه وقت نینی جون
پا نشه از توی خواب
یه کمی بعد که مامان
مشغول کار و بار شد
یک دفعه نینی ما
از توی خواب بیدار شد
با گریه و با فریاد
جیغ کشید و هوار کرد
تا اینکه گریهی اون
دلم رو بیقرار کرد
من که خیال میکردم
گرسنه است نینی جون
رفتم و زود آوردم
برای نینی جون نون
اما همین که خواستم
نون رو بدم به نی نی
با عجله سر رسید
توی اتاق، مامانی
مامانی گفت عزیزم:
غذای نینی شیره
اگه بهش نون بدی
خفه میشه میمیره
وقتی که از مامان جون
این نکته رو شنیدم
از لب نینی نون رو
فوری عقب کشیدم
نی نی همین که سیر شد
دوباره شد سرِ حال
بعدش مثل یه جوجه
با شادی زد پر و بال
صدای خندهی اون
کلی منو بیتاب کرد
با اون همه اداهاش
قند تو دلامون آب کرد
از روزی که مامان جون
این نینی رو آورده
این نینی کوچولو
دلهای ما رو برده
مامان آورده دنیا
یه نینی کوچولو
خوشگل و نازه، مثل
شکوفههای آلو
روی سر کوچیکش
موی طلایی داره
نینی مثل عروسک
چشمای آبی داره
وقتی مامان و بابا
آوردنش به خونه
ریختیم واسهش رو آتیش
اسپند دونه دونه
مامان جونم نینی رو
پیچیده بود تو قنداق
نینی کوچولو بود
مثل یه برهی چاق
من تا نینی رو دیدم
شادیکنان دویدم
دستاموُ با محبت
روی سرش کشیدم
نینی از توی قنداق
زودی منو نگا کرد
لبهای کوچولوشو
با شوق و خنده وا کرد
منم آروم تو گوشش
شعرای زیبا خوندم
تا اینکه روی پاهام
نی نی جونو خوابوندم
اونوقت مامانی اومد
سرم رو کرد نوازش
نینی جونو بغل کرد
تو گهواره گذاشتش
منم که خوشحال بودم
گهوارهشو دادم تاب
تا که یه وقت نینی جون
پا نشه از توی خواب
یه کمی بعد که مامان
مشغول کار و بار شد
یک دفعه نینی ما
از توی خواب بیدار شد
با گریه و با فریاد
جیغ کشید و هوار کرد
تا اینکه گریهی اون
دلم رو بیقرار کرد
من که خیال میکردم
گرسنه است نینی جون
رفتم و زود آوردم
برای نینی جون نون
اما همین که خواستم
نون رو بدم به نی نی
با عجله سر رسید
توی اتاق، مامانی
مامانی گفت عزیزم:
غذای نینی شیره
اگه بهش نون بدی
خفه میشه میمیره
وقتی که از مامان جون
این نکته رو شنیدم
از لب نینی نون رو
فوری عقب کشیدم
نی نی همین که سیر شد
دوباره شد سرِ حال
بعدش مثل یه جوجه
با شادی زد پر و بال
صدای خندهی اون
کلی منو بیتاب کرد
با اون همه اداهاش
قند تو دلامون آب کرد
از روزی که مامان جون
این نینی رو آورده
این نینی کوچولو
دلهای ما رو برده
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه