کتاب هیولای مهربون نوشتهی اصلان قزل لو، داستان موشهایی را روایت میکند که در یک روز برفی از ترس هیولایی ناشناخته در خانه میمانند.
یکی از موشها در صبحی برفی از خواب بیدار میشود و هیولایی را میبیند که بیرون از منزل به او خیره شده است. این موش خیلی میترسد و به سایر موشها نیز خبر میدهد و....
در بخشی از کتاب هیولای مهربون میخوانیم:
فردا صبح، کار کندن تونل شروع شد. موشی میکند و موشا خاکها را عقب میکشید. بچهموشها هم خاکها را کیسه کیسه میکردند و ته لانه میبردند. آنقدر کندند و پیش رفتند که نفهمیدند کی غروب شد! همه خسته و کوفته خوابیدند.
یکی از موشها در صبحی برفی از خواب بیدار میشود و هیولایی را میبیند که بیرون از منزل به او خیره شده است. این موش خیلی میترسد و به سایر موشها نیز خبر میدهد و....
در بخشی از کتاب هیولای مهربون میخوانیم:
فردا صبح، کار کندن تونل شروع شد. موشی میکند و موشا خاکها را عقب میکشید. بچهموشها هم خاکها را کیسه کیسه میکردند و ته لانه میبردند. آنقدر کندند و پیش رفتند که نفهمیدند کی غروب شد! همه خسته و کوفته خوابیدند.
از ایرانصدا بشنوید
کتاب «هیولای مهربون» داستانی تخیلی است که به کودکان همکاری را یاد میدهد. پیشنهاد می کنم این کتاب را بشنوید.
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
فصل ها
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
کاربر مهمان
کاربر مهمان