شب رویایی برنامه ایه که هم زمان از اپلیکیشن و سایت ایرانصدا و شبکه تلوزیونی پویا قابل دسترسه. شما می تونید این برنامه رو از ایرانصدا بشنوید و یا از ساعت 9:30 تا 10در شبکه پویا ببینید... با شب رویایی همراه باشید.
کوچولوهای نازنین و دوست داشتنی سلام
براتون یه عالمه قصه و لالایی داریم
هر شب، با هم به دنیای خیالی قصه ها سفر می کنیم.
همراه شماییم با برنامه شنیدنی «شب رویایی»
******
دختر درخت نارنج:
مهین داشت به نارنج ها نگاه می کرد که ناگهان صدایی شنید.صدای یک دختر بود. صدا گفت که من دختر نارنج ام. اون می خواست با مهین دوست بشه ...
سنجاب کوچولو! اشتباهت رو قبول کن:
توی جنگل خیلی بزرگ حیوونای زیادی با هم زندگی می کردن. یه سنجاب کوچولو هم که لونه اش توی درخت بود، همراه مامان و باباش توی جنگل زندگی می کرد. سنجاب کوچولو خیلی بچه سنجاب خوبی بود ولی این وسط یه مشکلی وجود داشت، اون هیچ وقت نمی خواست اشتباهش رو قبول کنه...
سلطان محمود و پسرک ماهی گیر:
روزی سلطان محمود از لشکرش جدا افتاد و در راه پسرکی را لب دریا دید. پسرک در حال ماهیگیری بود.
سلطان نزدیک پسرک شد و با او سر صحبت را باز کرد. پسر که لاغر و پریدهرنگ بود، گفت: من یتیمام و مجبورم برای خرج خانوادهام ماهیگیری کنم.
پادشاه فکری کرد و گفت: میخواهم با تو در این ماهیگیری شریک شوم. قبول؟…
******
ادامه این داستان ها رو می تونید توی این قسمت از برنامه بشنوین پس بیاین با هم بریم سراغ برنامه خودتون، شب رویایی
برنامه «شب رویایی» به تهیه کنندگی آتی جان افشان در شبکه رادیویی ایرانصدا تهیه و تولید شده است
کوچولوهای نازنین و دوست داشتنی سلام
براتون یه عالمه قصه و لالایی داریم
هر شب، با هم به دنیای خیالی قصه ها سفر می کنیم.
همراه شماییم با برنامه شنیدنی «شب رویایی»
******
دختر درخت نارنج:
مهین داشت به نارنج ها نگاه می کرد که ناگهان صدایی شنید.صدای یک دختر بود. صدا گفت که من دختر نارنج ام. اون می خواست با مهین دوست بشه ...
سنجاب کوچولو! اشتباهت رو قبول کن:
توی جنگل خیلی بزرگ حیوونای زیادی با هم زندگی می کردن. یه سنجاب کوچولو هم که لونه اش توی درخت بود، همراه مامان و باباش توی جنگل زندگی می کرد. سنجاب کوچولو خیلی بچه سنجاب خوبی بود ولی این وسط یه مشکلی وجود داشت، اون هیچ وقت نمی خواست اشتباهش رو قبول کنه...
سلطان محمود و پسرک ماهی گیر:
روزی سلطان محمود از لشکرش جدا افتاد و در راه پسرکی را لب دریا دید. پسرک در حال ماهیگیری بود.
سلطان نزدیک پسرک شد و با او سر صحبت را باز کرد. پسر که لاغر و پریدهرنگ بود، گفت: من یتیمام و مجبورم برای خرج خانوادهام ماهیگیری کنم.
پادشاه فکری کرد و گفت: میخواهم با تو در این ماهیگیری شریک شوم. قبول؟…
******
ادامه این داستان ها رو می تونید توی این قسمت از برنامه بشنوین پس بیاین با هم بریم سراغ برنامه خودتون، شب رویایی
برنامه «شب رویایی» به تهیه کنندگی آتی جان افشان در شبکه رادیویی ایرانصدا تهیه و تولید شده است
صداها
-
عنوانزمان
-
41:26
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان