یه شعر برای یه بره که مهمان من بود.
یک روز من رفتم به صحرا،
یک برّه پیدا کردم آنجا
فهمیدم او از گلهی خود،
جا مانده آنجا توی صحرا
آن روز من هرجا که رفتم،
بعبعکنان دنبالم آمد.
وقتی که برگشتم به خانه،
تا خانهمان دنبالم آمد.
آن برّه مهمانم شد آن شب،
او در حیاط خانه خوابید
کردم پذیرایی من از او،
با برگهای تازهی بید
وقتی که صبح زود از خواب،
بیدار شد، بوسیدم او را.
او را فرستادم دوباره،
همراه گلّه، سوی صحرا.
یک روز من رفتم به صحرا،
یک برّه پیدا کردم آنجا
فهمیدم او از گلهی خود،
جا مانده آنجا توی صحرا
آن روز من هرجا که رفتم،
بعبعکنان دنبالم آمد.
وقتی که برگشتم به خانه،
تا خانهمان دنبالم آمد.
آن برّه مهمانم شد آن شب،
او در حیاط خانه خوابید
کردم پذیرایی من از او،
با برگهای تازهی بید
وقتی که صبح زود از خواب،
بیدار شد، بوسیدم او را.
او را فرستادم دوباره،
همراه گلّه، سوی صحرا.
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه