پیرمرد و پیرزن فقیری بودند که یک روز دیدند چیزی برای خوردن ندارند.
در زمان های قدیم زن و شوهر پیری زندگی می کردند که خیلی فقیر بودند. روزی پیرمرد که تنها دارایی شان یک کیسه گندم بود را از پیرزن گرفت تا آرد کند و نان بپزد. پیرمرد گندم ها را به آسیاب برد و آرد کرد. در راه برگشت خسته شد و در گوشه ای خوابش برد ...
در زمان های قدیم زن و شوهر پیری زندگی می کردند که خیلی فقیر بودند. روزی پیرمرد که تنها دارایی شان یک کیسه گندم بود را از پیرزن گرفت تا آرد کند و نان بپزد. پیرمرد گندم ها را به آسیاب برد و آرد کرد. در راه برگشت خسته شد و در گوشه ای خوابش برد ...
از ایرانصدا بشنوید
این داستان برای بچه های سالهای ابتدایی دبستان مناسب است
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
فصل ها
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
-
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان