بابای من جانبازه و من بهش افتخار میکنم و با عشق این شعر رو براش میخونم.
من فکر می کنم
بابای من تک است
چون دست و پای او
مثل عروسک است
افتاده گوشهای
آرام و بیصدا
لم داده پیش او
کپسولی از هوا
خوابیده روز و شب
بر روی تختخواب
من میدهم به او
چای و غذا و آب
در جبهه بوده است
بابای نازنین
جامانده دست و پاش
یک روز روی مین
وقتی که میکند
هی سرفه زورکی
میگویم ای پدر
تو واقعاً تکی
من فکر می کنم
بابای من تک است
چون دست و پای او
مثل عروسک است
افتاده گوشهای
آرام و بیصدا
لم داده پیش او
کپسولی از هوا
خوابیده روز و شب
بر روی تختخواب
من میدهم به او
چای و غذا و آب
در جبهه بوده است
بابای نازنین
جامانده دست و پاش
یک روز روی مین
وقتی که میکند
هی سرفه زورکی
میگویم ای پدر
تو واقعاً تکی
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه