شب رویایی برنامه ایه که هم زمان از اپلیکیشن و سایت ایرانصدا و شبکه تلویزیونی پویا قابل دسترسه. شما می تونید این برنامه رو از ایرانصدا بشنوید و یا از ساعت 9:30 تا 10در شبکه پویا ببینید... با شب رویایی همراه باشید.
کوچولوهای نازنین و دوست داشتنی سلام
براتون یه عالمه قصه و لالایی داریم
هر شب، با هم به دنیای خیالی قصه ها سفر می کنیم.
همراه شماییم با برنامه شنیدنی «شب رویایی»
*****
⭕️ پیراهن چیندار
غروب بود. «نسترن کوچولو» پیراهن چیندارش رو پوشیده بود و از پشت پنجره برگ درختهایی رو که باد اینور و اونور میبرد، تماشا میکرد. نسترن کوچولو یه پیراهن چیندار خوشگل داشت که خیلی دوستش داشت. یه روز پیراهنش رو شست و ... .
⭕️ کلوچه برای کلاغه
بی بی رعنا یک درخت در حیاط خانه اش بود.
روی شاخه های درختش یک کلاغ و گنجشک با هم زندگی می کردند.
آنها اصلا با هم خوب نبودند.
کلاغ از گنجشک بد می گفت. گنجشک هم با کلاغ لج می کرد. بی بی رعنا هم خیلی ناراحت می شد ...
⭕️ آنکه شتر رو به پشت بام برد خودش باید پایین بیاره
در اوایل سلسله قاجاریه یک نفر پهلوان کشتی از شهر استانبول به ایران اومد و در منطقه آذربایجان با هر پهلوان ایرانی که کشتی گرفت همه رو مغلوب کرد. در شهر تهران هم مبارز و هماوردی براش باقی نمونده بود و قصد مراجعت به خاک عثمانی (ترکیه امروز) رو داشت که به اون خبر دادن در شهر یزد پهلوان نامداری به نام «پهلوان عسگر» زندگی می کنه که تا کنون کسی نتونسته پشت اون رو به خاک برسونه....
******
ادامه این داستان ها رو می تونید توی این قسمت از برنامه بشنوین. پس بیاین با هم بریم سراغ برنامه خودتون
کوچولوهای نازنین و دوست داشتنی سلام
براتون یه عالمه قصه و لالایی داریم
هر شب، با هم به دنیای خیالی قصه ها سفر می کنیم.
همراه شماییم با برنامه شنیدنی «شب رویایی»
*****
⭕️ پیراهن چیندار
غروب بود. «نسترن کوچولو» پیراهن چیندارش رو پوشیده بود و از پشت پنجره برگ درختهایی رو که باد اینور و اونور میبرد، تماشا میکرد. نسترن کوچولو یه پیراهن چیندار خوشگل داشت که خیلی دوستش داشت. یه روز پیراهنش رو شست و ... .
⭕️ کلوچه برای کلاغه
بی بی رعنا یک درخت در حیاط خانه اش بود.
روی شاخه های درختش یک کلاغ و گنجشک با هم زندگی می کردند.
آنها اصلا با هم خوب نبودند.
کلاغ از گنجشک بد می گفت. گنجشک هم با کلاغ لج می کرد. بی بی رعنا هم خیلی ناراحت می شد ...
⭕️ آنکه شتر رو به پشت بام برد خودش باید پایین بیاره
در اوایل سلسله قاجاریه یک نفر پهلوان کشتی از شهر استانبول به ایران اومد و در منطقه آذربایجان با هر پهلوان ایرانی که کشتی گرفت همه رو مغلوب کرد. در شهر تهران هم مبارز و هماوردی براش باقی نمونده بود و قصد مراجعت به خاک عثمانی (ترکیه امروز) رو داشت که به اون خبر دادن در شهر یزد پهلوان نامداری به نام «پهلوان عسگر» زندگی می کنه که تا کنون کسی نتونسته پشت اون رو به خاک برسونه....
******
ادامه این داستان ها رو می تونید توی این قسمت از برنامه بشنوین. پس بیاین با هم بریم سراغ برنامه خودتون
صداها
-
عنوانزمان
-
39:42
کاربر مهمان