شب رویایی برنامه ایه که هم زمان از اپلیکیشن و سایت ایرانصدا و شبکه تلویزیونی پویا قابل دسترسه. شما می تونید این برنامه رو از ایرانصدا بشنوید و یا از ساعت 9:30 تا 10در شبکه پویا ببینید... با شب رویایی همراه باشید.
کوچولوهای نازنین و دوست داشتنی سلام
براتون یه عالمه قصه و لالایی داریم
هر شب، با هم به دنیای خیالی قصه ها سفر می کنیم.
همراه شماییم با برنامه شنیدنی «شب رویایی»
*****
⭕️ چطور یک دانه جوانه می زند؟
هدی، همراه عزیزجون توی باغ پدربزرگشه. هدی مشغول کاشتن نهال آلبالوست. عزیزجون هم بهش کمک میکنه. قراره که پدربزرگ یه نهال به هرکسی هدیه بده تا توی باغچهی خونهشون بکاره. هدی میخواد بدونه که چطور دونهها، جوانه میزنن.
⭕️ روز درختکاری
پسرک هر روز پای درخت سیب می رفت بازی می کرد و سیب می خورد. پسر بزرگ تر شد و کمتر با درخت بازی می کرد. یک روز پسر پیش درخت آمد. او بزرگ تر شده بود اما غمگین بود چون پولی نداشت. درخت سیب هایش را به او داد تا بفروشد ...
⭕️ ناخوانده به خانه خدا نتوان رفت
در زمان های بسیار دور، یکی از تاجران معروف کشور عراق، برای زیارت و طواف خانه خدا راهی مکه مکرمه می شود. او در بین راه با خود میگفت: «بعد از زیارت خانه خدا، به بازار می روم و اگر جنس ارزان و مقرون به صرفه وجود داشت، میخرم.» خلاصه بعد از چند روز به مکه رسید و بعد از کمی استراحت برای طواف به مسجدالحرام رفت. او اعمال حج را به جای آورد و به استراحت گاهش برگشت. پس از چند ساعت از خواب بیدار شد و به بازار شهر رفت تا هم گشتی در آنجا بزند و هم اجناسی را که با خود به مکه آورده بود، بفروشد....
******
ادامه این داستان ها رو می تونید توی این قسمت از برنامه بشنوین پس بیاین با هم بریم سراغ برنامه خودتون، شب رویایی
برنامه «شب رویایی» به تهیه کنندگی آتی جان افشان در شبکه رادیویی ایرانصدا تهیه و تولید شده است
کوچولوهای نازنین و دوست داشتنی سلام
براتون یه عالمه قصه و لالایی داریم
هر شب، با هم به دنیای خیالی قصه ها سفر می کنیم.
همراه شماییم با برنامه شنیدنی «شب رویایی»
*****
⭕️ چطور یک دانه جوانه می زند؟
هدی، همراه عزیزجون توی باغ پدربزرگشه. هدی مشغول کاشتن نهال آلبالوست. عزیزجون هم بهش کمک میکنه. قراره که پدربزرگ یه نهال به هرکسی هدیه بده تا توی باغچهی خونهشون بکاره. هدی میخواد بدونه که چطور دونهها، جوانه میزنن.
⭕️ روز درختکاری
پسرک هر روز پای درخت سیب می رفت بازی می کرد و سیب می خورد. پسر بزرگ تر شد و کمتر با درخت بازی می کرد. یک روز پسر پیش درخت آمد. او بزرگ تر شده بود اما غمگین بود چون پولی نداشت. درخت سیب هایش را به او داد تا بفروشد ...
⭕️ ناخوانده به خانه خدا نتوان رفت
در زمان های بسیار دور، یکی از تاجران معروف کشور عراق، برای زیارت و طواف خانه خدا راهی مکه مکرمه می شود. او در بین راه با خود میگفت: «بعد از زیارت خانه خدا، به بازار می روم و اگر جنس ارزان و مقرون به صرفه وجود داشت، میخرم.» خلاصه بعد از چند روز به مکه رسید و بعد از کمی استراحت برای طواف به مسجدالحرام رفت. او اعمال حج را به جای آورد و به استراحت گاهش برگشت. پس از چند ساعت از خواب بیدار شد و به بازار شهر رفت تا هم گشتی در آنجا بزند و هم اجناسی را که با خود به مکه آورده بود، بفروشد....
******
ادامه این داستان ها رو می تونید توی این قسمت از برنامه بشنوین پس بیاین با هم بریم سراغ برنامه خودتون، شب رویایی
برنامه «شب رویایی» به تهیه کنندگی آتی جان افشان در شبکه رادیویی ایرانصدا تهیه و تولید شده است
صداها
-
عنوانزمان
-
41:26
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه