بی بی، داداش مو مجبوره کار برای گذراندن زندگی شون کار کنه. اون باید به شمال بره. درست مثل پرنده های مهاجر.
ولی مو خیلی دلش تنگ می شه. اونم دلش می خواد با داداشش بره ولی نمیتونه بره.
برادرش بهش میگه هر وقت پرنده ها رو دیدی به فکر من باش. من خیلی زود برمی گردم.
بچه ها! ما در این کتاب با کلی پرنده آشنا می شیم و لانه و آشیانه اونها رو هم می یبینیم. کلی تصویر قشنگ هم توی کتاب هست.
این کتاب رو موسسه ی پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان و نوجوانان برای شما چاپ کرده.
ولی مو خیلی دلش تنگ می شه. اونم دلش می خواد با داداشش بره ولی نمیتونه بره.
برادرش بهش میگه هر وقت پرنده ها رو دیدی به فکر من باش. من خیلی زود برمی گردم.
بچه ها! ما در این کتاب با کلی پرنده آشنا می شیم و لانه و آشیانه اونها رو هم می یبینیم. کلی تصویر قشنگ هم توی کتاب هست.
این کتاب رو موسسه ی پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان و نوجوانان برای شما چاپ کرده.
صداها
-
عنوانزمان
-
6:52
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه