- 3061
- 1000
- 1000
- 1000
مرغان کارآگاه
مرد عارفی در شیراز بود که او را درویش دانا دل می گفتند.
دانادل زودتر از قافله ی حاجی ها به راه افتاد. دانادل پیش از نوروز راهی شده بود اما از بخت بد در راه به دزدان رسید. دزد ها او را در میان گرفتند و شروع کردند به زدنش. دانادل گفت: صبر کنید من فقط یک نفر هستم و شما چند نفر. پول و پله ای هم ندارم. لباس هایم هم به دردتان نمی خورد. دزد ها گفتند تو داری حیله می زنی ...
دانادل زودتر از قافله ی حاجی ها به راه افتاد. دانادل پیش از نوروز راهی شده بود اما از بخت بد در راه به دزدان رسید. دزد ها او را در میان گرفتند و شروع کردند به زدنش. دانادل گفت: صبر کنید من فقط یک نفر هستم و شما چند نفر. پول و پله ای هم ندارم. لباس هایم هم به دردتان نمی خورد. دزد ها گفتند تو داری حیله می زنی ...
از ایرانصدا بشنوید
این داستان آموزنده از کلیله و دمنه توسط مهدی آذر یزدی ساده نویسی شده و برای کودکان سال آخر دبستان مناسب است
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
فصل ها
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
-
تا کنون نظری ثبت نشده است