طفلکی خالهریزه، اسبابکشی کرده اما دلش توی خونهی قبلی جا مونده.
تموم روز، صبح تا غروب
خالهریزه اسبابکشی داشت
با اینکه خیلی ریزه بود
اسباب گنده برمیداشت
جعبههای کوچیک، بزرگ
بسته به بسته خُرده ریز
صندوقای کهنه و نو
تخته و چوب، کمد با میز
تموم این اسبابا رو
تنهایی جابهجا میکرد
وقتی که زور کم میآورد
خدا رو زود صدا میکرد
خالهریزه رفت از اون محل
به جایی تازه پا گذاشت
تموم اسبابهاشو برد
اما دلش رو جاگذاشت
تموم روز، صبح تا غروب
خالهریزه اسبابکشی داشت
با اینکه خیلی ریزه بود
اسباب گنده برمیداشت
جعبههای کوچیک، بزرگ
بسته به بسته خُرده ریز
صندوقای کهنه و نو
تخته و چوب، کمد با میز
تموم این اسبابا رو
تنهایی جابهجا میکرد
وقتی که زور کم میآورد
خدا رو زود صدا میکرد
خالهریزه رفت از اون محل
به جایی تازه پا گذاشت
تموم اسبابهاشو برد
اما دلش رو جاگذاشت
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه

