زباله و مداد جادویی

  • 1 قطعه
  • 13:11 مدت زمان
  • 24 دریافت شده
شهری بود که مردم مهربانی داشت فقط یک ایراد داشتند و آن هم این بود که زباله ها را توی شهر می ریختند.
مردم شب ها زباله ها را توی سطل نمی ریختند بلکه توی شهر و خیابان می ریختند. در این شهر کسی جرات نداشت که پنجره اتاقش را باز کند. مردم کمتر از خانه بیرون می رفتند. پسر کوچولوی باهوشی به نام نوید، در این شهر زندگی می کرد.

داستان"زباله و مداد جادویی" در شبکه سلامت تهیه و تلید شده است.

صداها

اطلاعات تکمیلی

سایر مشخصات

تصاویر

دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه

دسترسی سریع