روزهای اول بهار بود. خاله بهار به همه جا سر زده بود و حالا در یک پارک نشسته بود.
پارک از بس شاد بود پر از گل های رنگارنگ شده بود.
پارک به همه ی پروانه ها، گنجشک ها و گل ها سلام می کرد.
یک روز گنجشک کوچولو جیک جیک کنان آمد و از پارک خواست تا روی شاخه ی درخت توی پارک لانه بسازد. شاپرک ها هم آمدند تا روی گل های پارک بنشینند ...
پارک از بس شاد بود پر از گل های رنگارنگ شده بود.
پارک به همه ی پروانه ها، گنجشک ها و گل ها سلام می کرد.
یک روز گنجشک کوچولو جیک جیک کنان آمد و از پارک خواست تا روی شاخه ی درخت توی پارک لانه بسازد. شاپرک ها هم آمدند تا روی گل های پارک بنشینند ...
صداها
-
عنوانزمان
-
12:11
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه