ماه توی آسمان هر شب به آدم ها و ماشین ها و مغازه ها نگاه می کرد و وقتی همه می خوابیدن ماه هم با آرامش می خوابید.
یک شب ماه مغازه ای را دید که تا دیر وقت باز بود، مغازه خیاطی بود و پیرمردی داشت برای نوه اش لباس می دوخت. ماه از خیاط خواست تا برای او لباس عروس بدوزد و اندازه هایش را گرفت و روی میز خیاط گذاشت. اما فردا شب ماه چاق شده بود و لباسش برایش کوچک شده بود.
داستان"پیراهن ما" درشبگه رادیوی سلامت تهیه و تولید شده است.
یک شب ماه مغازه ای را دید که تا دیر وقت باز بود، مغازه خیاطی بود و پیرمردی داشت برای نوه اش لباس می دوخت. ماه از خیاط خواست تا برای او لباس عروس بدوزد و اندازه هایش را گرفت و روی میز خیاط گذاشت. اما فردا شب ماه چاق شده بود و لباسش برایش کوچک شده بود.
داستان"پیراهن ما" درشبگه رادیوی سلامت تهیه و تولید شده است.
صداها
-
عنوانزمان
-
13:30
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه