مسواک پدربزرگ

  • 1 قطعه
  • 8:46 مدت زمان
  • 72 دریافت شده
کیانا و آدریانا با پدر و مادر و پدربزرگ و مادربزرگ شان زندگی می کردند.
یک شب کیانا به آدریانا گفت که وقت خواب است و باید مسواک بزند. اما آدریانا گفت که دلش نمی خواهد مسواک بزند. او گفت که می خواهد مثل پدربزرگ دندان مصنوعی داشته باشد.
پدربزرگ خندید و گفت: بچه ها می خواهم برای تان داستان دندان هایم را تعریف کنم ...

صداها

اطلاعات تکمیلی

سایر مشخصات

تصاویر

دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه

دسترسی سریع