مرغ حنایی نان پختن را خیلی دوست داشت.
یک روز مرغ حنایی مقداری دانه پیدا کرد. او می خواست دانه ها را بکارد تا سبز شوند. اما سگ و گربه و غاز به او کمک نکردند. حنایی بدون کمک کسی به تنهایی دانه ها را کاشت. دانه ها سبز شدند. او آنها را درو کرد. اما باز هم کسی به او کمک نکرد ...
یک روز مرغ حنایی مقداری دانه پیدا کرد. او می خواست دانه ها را بکارد تا سبز شوند. اما سگ و گربه و غاز به او کمک نکردند. حنایی بدون کمک کسی به تنهایی دانه ها را کاشت. دانه ها سبز شدند. او آنها را درو کرد. اما باز هم کسی به او کمک نکرد ...
صداها
-
عنوانزمان
-
9:07
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه