درخت گردو بزرگی بود توی باغی که تنها مانده بود و از تنهایی حوصله اش سر رفته بود.
یک روز صبح دو درخت نهال کوچک توی باغ دید و خیلی خوشحال شد. اما درخت های جوان دوست نداشتند با درخت پیر صحبت کنند. یک شب تگرگ زیادی بارید و درخت های جوان شروع به داد زدن کردند و کمک خواستند.
داستان "درخت گردو مهربان" در شبکه رادیویی سلامت تهیه و تولید شده است.
یک روز صبح دو درخت نهال کوچک توی باغ دید و خیلی خوشحال شد. اما درخت های جوان دوست نداشتند با درخت پیر صحبت کنند. یک شب تگرگ زیادی بارید و درخت های جوان شروع به داد زدن کردند و کمک خواستند.
داستان "درخت گردو مهربان" در شبکه رادیویی سلامت تهیه و تولید شده است.
صداها
-
عنوانزمان
-
9:12
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه