فیل کوچولو در گوشه ای نشسته بود و گریه می کرد.
فیل کوچولو یک لنگه از جورابش را گم کرده بود و گریه می کرد.
او به رودخانه رفته بود تا جورابش را بشوید اما هر چه نگاه می کرد لنگه جورابش را پیدا نمی کرد.
مادر فیل کوچولو به او یاد داد که چکار باید بکند ...
فیل کوچولو یک لنگه از جورابش را گم کرده بود و گریه می کرد.
او به رودخانه رفته بود تا جورابش را بشوید اما هر چه نگاه می کرد لنگه جورابش را پیدا نمی کرد.
مادر فیل کوچولو به او یاد داد که چکار باید بکند ...
صداها
-
عنوانزمان
-
14:02
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه