در یک جنگل بزرگ، یک کرم ابریشم کوچولو زندگی می کرد.
او همیشه خوشحال و خندان بود و هر روز تپل و تپل تر می شد.
یک روز که کرم ابریشم از خواب بیدار شد احساس کرد که حالش خوب نیست.
سنجاقک که دوست کرم بود خیلی زود خبر مریض شدن کرم ابریشم را به همه ی دوستانش رساند ...
او همیشه خوشحال و خندان بود و هر روز تپل و تپل تر می شد.
یک روز که کرم ابریشم از خواب بیدار شد احساس کرد که حالش خوب نیست.
سنجاقک که دوست کرم بود خیلی زود خبر مریض شدن کرم ابریشم را به همه ی دوستانش رساند ...
صداها
-
عنوانزمان
-
13:51
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه