علی کوچولو اصلا غذا و میوه نمی خورد.
مادرش هر چه با مهربانی به او می گفت که بیاید و چیزی بخورد او نمی آمد و فقط می گفت: نه. نمی خورم.
او روز به روز ضعیف و ضعیف تر می شد.
یک شب یک پری مهربان پیش علی کوچولو آمد و او را با خودش به شهر ویتامین ها برد ...
مادرش هر چه با مهربانی به او می گفت که بیاید و چیزی بخورد او نمی آمد و فقط می گفت: نه. نمی خورم.
او روز به روز ضعیف و ضعیف تر می شد.
یک شب یک پری مهربان پیش علی کوچولو آمد و او را با خودش به شهر ویتامین ها برد ...
صداها
-
عنوانزمان
-
12:47
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان