روزی روزگاری، صیاد پیر و فقیری زندگی می کرد. او هر روز تور ماهی گیری اش را برمی داشت و به دریا می رفت. این صیاد عادت داشت که فقط چهار بار دام در آب بیاندازد
پادشاهی هر شب یکی از دختران شهر را به قصر می برد و از بین می برد. تا این که نوبت به شهرزاد، دختر وزیر شد. اما چون وزیر طاقت قربانی شدن دخترش را نداشت،
نمی گذاشت دختر به قصر برود ولی شهرزاد اصرار داشت به قصر، پیش پادشاه برود.
شهرزاد هر شب قسمتی از یک قصه را برای پادشاه تعریف می کرد و پادشاه هم برای این که باقی قصه را فرداشب بشنود، شهرزاد را نمی کشت و این قصه گویی سال ها طول کشید. به این داستان ها، داستان های هزار و یک شب می گویند.
در این کتاب گویا یکی از داستان های هزار و یک شب را می شنوید:
روزی روزگاری، صیاد پیر و فقیری زندگی می کرد. او هر روز تور ماهی گیری اش را برمی داشت و به دریا می رفت. این صیاد عادت داشت که فقط چهار بار دام در آب بیاندازد. روزی دامش را در آب انداخت اما دام، بسیار سنگین بود و او نمی توانست آن را از آب بیرون بکشد. بنابراین فکری به سرش زد ...
پادشاهی هر شب یکی از دختران شهر را به قصر می برد و از بین می برد. تا این که نوبت به شهرزاد، دختر وزیر شد. اما چون وزیر طاقت قربانی شدن دخترش را نداشت،
نمی گذاشت دختر به قصر برود ولی شهرزاد اصرار داشت به قصر، پیش پادشاه برود.
شهرزاد هر شب قسمتی از یک قصه را برای پادشاه تعریف می کرد و پادشاه هم برای این که باقی قصه را فرداشب بشنود، شهرزاد را نمی کشت و این قصه گویی سال ها طول کشید. به این داستان ها، داستان های هزار و یک شب می گویند.
در این کتاب گویا یکی از داستان های هزار و یک شب را می شنوید:
روزی روزگاری، صیاد پیر و فقیری زندگی می کرد. او هر روز تور ماهی گیری اش را برمی داشت و به دریا می رفت. این صیاد عادت داشت که فقط چهار بار دام در آب بیاندازد. روزی دامش را در آب انداخت اما دام، بسیار سنگین بود و او نمی توانست آن را از آب بیرون بکشد. بنابراین فکری به سرش زد ...
از ایرانصدا بشنوید
داستانی کهن با روایت استاد شمسی فضل اللهی
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
فصل ها
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
-
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان