هیچ کس در شهر غول غولی ها تمیز نبود. همه جا پر از زباله بود.
یکی زباله هایش را توی آب می ریخت. یکی آشغال هایش را دم در می ریخت. آقای غول غولی دیگر از دست مردم خسته شده بود.
او به خانم غول غولی گفت: امشب می خواهم بروم و زباله های شهر را تمیز کنم تا به مردم نشان بدهم که پاکیزگی خیلی خوب است ...
یکی زباله هایش را توی آب می ریخت. یکی آشغال هایش را دم در می ریخت. آقای غول غولی دیگر از دست مردم خسته شده بود.
او به خانم غول غولی گفت: امشب می خواهم بروم و زباله های شهر را تمیز کنم تا به مردم نشان بدهم که پاکیزگی خیلی خوب است ...
صداها
-
عنوانزمان
-
12:26
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان