مداد توی فروشگاه یک روز تصمیم گرفت به مدرسه برود.
مداد رفت و رفت تا به یک مدرسه رسید. او وارد یک کلاس شد و به بقیه ی مداد ها گفت: من مداد دانا هستم و می خواهم به شما چیزهای زیادی یاد بدهم ...
مداد رفت و رفت تا به یک مدرسه رسید. او وارد یک کلاس شد و به بقیه ی مداد ها گفت: من مداد دانا هستم و می خواهم به شما چیزهای زیادی یاد بدهم ...
صداها
-
عنوانزمان
-
12:05
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه