بهار بود و پدر تصمیم گرفته بود همه با هم به روستای پدربزرگ بروند.
مادر اسباب سفر را آماده کرد. آنها سوار ماشین شدند و راه افتادند.
علی کوچولو شیشه ی ماشین را پایین کشید و دستش را از شیشه بیرون برد ...
مادر اسباب سفر را آماده کرد. آنها سوار ماشین شدند و راه افتادند.
علی کوچولو شیشه ی ماشین را پایین کشید و دستش را از شیشه بیرون برد ...
صداها
-
عنوانزمان
-
13:13
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه