تابستان بود و هوا خیلی خیلی گرم بود.
خاله قورقوری در یک برکه زندگی می کرد. او هیچ غم و غصه ای نداشت.
اما یک روز صبح که از خواب بیدار شد دید که آب برکه خشک شده ...
خاله قورقوری در یک برکه زندگی می کرد. او هیچ غم و غصه ای نداشت.
اما یک روز صبح که از خواب بیدار شد دید که آب برکه خشک شده ...
صداها
-
عنوانزمان
-
11:43
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه