چند تا عروسک در قفسه های یک فروشگاه نشسته و منتظر بودند.
یکی از عروسک های خرسی معمولی نبود. نوک بینی اش عسلی بود یک جلیقه ی قهوه ای با یک پایپون طلایی تنش بود.
عید داشت از راه می رسید. همه ی عروسک های خرسی فروخته شده بودند اما خرس قصه ی ما هنوز در فروشگاه بود ...
یکی از عروسک های خرسی معمولی نبود. نوک بینی اش عسلی بود یک جلیقه ی قهوه ای با یک پایپون طلایی تنش بود.
عید داشت از راه می رسید. همه ی عروسک های خرسی فروخته شده بودند اما خرس قصه ی ما هنوز در فروشگاه بود ...
صداها
-
عنوانزمان
-
14:34
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه