چشم آبی خیلی خجالتی بود.
او یک فیل کوچولوی خجالتی بود. وقتی به مهمانی می رفتند و یا مهمان به خانه ی آنها می آمد او با کسی حرف نمی زد و پشت پدر و مادرش پنهان می شد.
ولی یک روز که پدر و مادرش با او به مهمانی رفتند اتفاق جالبی افتاد ...
او یک فیل کوچولوی خجالتی بود. وقتی به مهمانی می رفتند و یا مهمان به خانه ی آنها می آمد او با کسی حرف نمی زد و پشت پدر و مادرش پنهان می شد.
ولی یک روز که پدر و مادرش با او به مهمانی رفتند اتفاق جالبی افتاد ...
صداها
-
عنوانزمان
-
13:32
کاربر مهمان