کنار یه باغ بزرگ یه دیوار کهنه و قدیمی بود. توی این دیوار یه آجر کوچولو و قرمزرنگ بود به نام «آجرگلی». آجرگلی از اینکه توی یه دیوار بشینه و بیکار این طرف و اون طرف رو نگاه کنه، خیلی خسته شده بود... .
کودکان با شنیدن این داستان میآموزن که هر چیزی حتی اگه به نظر بیفایده میرسه، میتونه یک روز فایدههای زیادی داشته باشه. همچنین این داستان مفاهیم «مهربانی کردن» و «یاری رساندن» رو هم به کودکان یاد میده.
کودکان با شنیدن این داستان میآموزن که هر چیزی حتی اگه به نظر بیفایده میرسه، میتونه یک روز فایدههای زیادی داشته باشه. همچنین این داستان مفاهیم «مهربانی کردن» و «یاری رساندن» رو هم به کودکان یاد میده.
صداها
-
عنوانزمان
-
12:50
کاربر مهمان
کاربر مهمان