مادر مهمان داشت. او خانه را مثل دسته ی گل مرتب کرده بود.
مادر، مریم کوچولو را صدا کرد و گفت: برو اتاقت را تمیز کن و لباس گل گلی ات را بپوش چون مهمان ها خیلی زود از راه می رسند.
مریم کوچولو هم مشغول بازی شد و یادش رفت اتاقش را مرتب کند. مهمان ها از راه رسیدند اما او همچنان مشغول بازی بود ...
مادر، مریم کوچولو را صدا کرد و گفت: برو اتاقت را تمیز کن و لباس گل گلی ات را بپوش چون مهمان ها خیلی زود از راه می رسند.
مریم کوچولو هم مشغول بازی شد و یادش رفت اتاقش را مرتب کند. مهمان ها از راه رسیدند اما او همچنان مشغول بازی بود ...
صداها
-
عنوانزمان
-
6:26
کاربر مهمان