پدر خانواده گفت: فردا روز راهپیمایی است.
اما امیر کوچولو و خانواده نمی توانند به راهپیمایی بروند چون قرار است پدربزرگ به خانه ی آنها بیاید.
مادر و پدر امیر به او گفتند که اگر می خواهد خدا از او راضی باشد باید کاری کند که بنده ی خدا هم از او راضی باشد. صبح، امیر از دیدن پدربزرگ خیلی خوشحال شد.
او به پدر و مادرش قول داد از پدربزرگ مراقبت کند تا آنها بتوانند به راهپیمایی بروند ...
اما امیر کوچولو و خانواده نمی توانند به راهپیمایی بروند چون قرار است پدربزرگ به خانه ی آنها بیاید.
مادر و پدر امیر به او گفتند که اگر می خواهد خدا از او راضی باشد باید کاری کند که بنده ی خدا هم از او راضی باشد. صبح، امیر از دیدن پدربزرگ خیلی خوشحال شد.
او به پدر و مادرش قول داد از پدربزرگ مراقبت کند تا آنها بتوانند به راهپیمایی بروند ...
صداها
-
عنوانزمان
-
11:55
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه