من و داداش کوچولو

  • 1 قطعه
  • 14:55 مدت زمان
  • 164 دریافت شده
مادربزرگ داشت قرآن می خواند که امیر با یک کتاب قصه وارد شد.
مادربزرگ به او قول داد تا بعد از قرآن خواندن مادربزرگ صبر کند.
کمی بعد امیر گریه کنان پیش مادربزرگ برگشت.
علی کوچولو، برادر امیر، ماشین امیر را خراب کرده بود. امیر دیگر برادر کوچکش را دوست نداشت ...

صداها

اطلاعات تکمیلی

سایر مشخصات

تصاویر

دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه

دسترسی سریع