هنگامی که به جای توجه به شخصیت یک انسان، به لباس و ظاهر او توجه بشه، از ضربالمثل «آستین نو، بخور پلو» استفاده میشه...
آیا میدونید این ضربالمثل، داستانی هم داره؟
«ضرب المثل» سخن کوتاه و مشهوری است که به مفهومی عبرت آمیز یا گفتاری نکته آموز اشاره میکند و جای توضیح بیشتر را میگیرد. در برنامه «یک داستان، یک ضربالمثل» به بررسی این قصههای پندآموز میپردازیم. از جمله هزاران ضرب المثل فارسی و ایرانی میتوانیم به ضربالمثل «آستین نو، بخور پلو» اشاره کنیم. این مثل داستانی دارد.
میگویند روزی بهلول را به مهمانی دعوت کردند. بهلول با لباس کهنه به آن مهمانی رفت و در صدر (بالای) مجلس نشست. مهمانها یکی پس از دیگری وارد مجلس شدند و آنقدر به بهلول گفنتند: «یک خُرده پایین تر، یک خرده پایین تر» تا بهلول دَمِ در نشست و روی کفشهای مهمانها غذا خورد.
بعد از چند روز دوباره بهلول به همان مجلس دعوت شد. این دفعه لباس نو و تازهای عاریت (قرض) گرفت و به تَن کرد و به مهمانی رفت. از همان اول خودش دم در نشست. اما هر کس از در وارد میشد نگاهی به او میکرد و میگفت: «آقا بهلول چرا اینجا نشستهای؟ یک خرده بفرمایید بالاتر.» آنقدر «بفرمایید بالا، بفرمایید بالا» تکرار شد تا موقع شام خوردن، بهلول در صدر مجلس قرار گرفت.
وقتی شام آوردند و غذاهای الوان را چیدند و همه مشغول غذا خوردن شدند، بهلول آستین لباسش را در بشقاب پلو کرد و مرتب می گفت: «آستین نو، بخور پلو» حاضرین مجلس تعجب کردند و از او پرسیدند: «این چه کاری است که میکنی؟ آخر مگر آستین هم غذا می خورد؟» بهلول در جواب گفت: «من همان شخصی هستم که فلان شب اینجا مهمان بودم و کسی به من اعتنایی نکرد و ناچار دم در غذا خوردم. حالا هم این تشریفات مال من نیست بلکه مال لباس من است و جا دارد که بگویم: «آستین نو، بخور پلو» عاقلان مجلس از کرده خود شرمنده شدند و بر شیرین کاریهای بهلول آفرین گفتند.
آیا میدونید این ضربالمثل، داستانی هم داره؟
«ضرب المثل» سخن کوتاه و مشهوری است که به مفهومی عبرت آمیز یا گفتاری نکته آموز اشاره میکند و جای توضیح بیشتر را میگیرد. در برنامه «یک داستان، یک ضربالمثل» به بررسی این قصههای پندآموز میپردازیم. از جمله هزاران ضرب المثل فارسی و ایرانی میتوانیم به ضربالمثل «آستین نو، بخور پلو» اشاره کنیم. این مثل داستانی دارد.
میگویند روزی بهلول را به مهمانی دعوت کردند. بهلول با لباس کهنه به آن مهمانی رفت و در صدر (بالای) مجلس نشست. مهمانها یکی پس از دیگری وارد مجلس شدند و آنقدر به بهلول گفنتند: «یک خُرده پایین تر، یک خرده پایین تر» تا بهلول دَمِ در نشست و روی کفشهای مهمانها غذا خورد.
بعد از چند روز دوباره بهلول به همان مجلس دعوت شد. این دفعه لباس نو و تازهای عاریت (قرض) گرفت و به تَن کرد و به مهمانی رفت. از همان اول خودش دم در نشست. اما هر کس از در وارد میشد نگاهی به او میکرد و میگفت: «آقا بهلول چرا اینجا نشستهای؟ یک خرده بفرمایید بالاتر.» آنقدر «بفرمایید بالا، بفرمایید بالا» تکرار شد تا موقع شام خوردن، بهلول در صدر مجلس قرار گرفت.
وقتی شام آوردند و غذاهای الوان را چیدند و همه مشغول غذا خوردن شدند، بهلول آستین لباسش را در بشقاب پلو کرد و مرتب می گفت: «آستین نو، بخور پلو» حاضرین مجلس تعجب کردند و از او پرسیدند: «این چه کاری است که میکنی؟ آخر مگر آستین هم غذا می خورد؟» بهلول در جواب گفت: «من همان شخصی هستم که فلان شب اینجا مهمان بودم و کسی به من اعتنایی نکرد و ناچار دم در غذا خوردم. حالا هم این تشریفات مال من نیست بلکه مال لباس من است و جا دارد که بگویم: «آستین نو، بخور پلو» عاقلان مجلس از کرده خود شرمنده شدند و بر شیرین کاریهای بهلول آفرین گفتند.
صداها
-
عنوانزمان
-
5:35
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان