سگی که خورشید شد

  • 1 قطعه
  • 15:54 مدت زمان
  • 396 دریافت شده
در زمان های قدیم سگی بود به نام «گرینی» که فکر می کرد از همه باهوش تر است. او همیشه به خورشید خیره می شد و آرزو داشت که روزی جای خورشید باشد. در یکی از روزها نزدیک غروب، خورشید او را صدا کرد و گفت...
کودکان با شنیدن این داستان می آموزند که: 1) خوشبختی به طرز فکر هر کسی بستگی دارد. 2) هر فردی در هر جایگاهی که باشد، باید کارش را درست انجام دهد. 3) انسان باید از آن چیزی که هست راضی باشد و برای بهتر شدن تلاش کند.

*داستان «سگی که خورشید شد» از افسانه های کشور نپال است.

صداها

اطلاعات تکمیلی

سایر مشخصات

تصاویر

دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه

  • کاربر مهمان
    عالی
  • کاربر مهمان
    عالیییییییی😍😍😍
  • کاربر مهمان
    عالی
  • کاربر مهمان
    سلام ممنونم از قصه هاتون 👌👌😍😍
  • کاربر مهمان
    عالیییییییییییییییی 🤩🤩🤩🤩🤩🤩 ممنون از مریم جون و گلاب جون 👌👌👌 از طرف مهرا ۱۴۰۳/۲/۱
  • کاربر مهمان
    خیلی خیلی عالی بود
  • کاربر مهمان
    عالی
دسترسی سریع