یک روز صبح سیامک با آواز قشنگی از خواب بیدار شد. او با عجله بیرون رفت تا بفهمد این صدای زیبا متعلق به چه چیزی است. ابتدا فکر کرد شاید آواز پرنده های رنگارنگ روی شاخه باشد اما آنها تا سیامک را دیدند ساکت شدند. او همچنان آواز زیبا را می شنید.
این داستان با زبانی ساده و روان، دوستی با طبیعت و احترام به آن را بیان می کند؛ و به کودکان می آموزد که اگر طبیعت را دوست داشته باشند و سعی کنند صدای آن را بشنوند، حتی زندگی روزمره هم نمی تواند باعث شود آواز طبیعت شنیده نشود.
این داستان با زبانی ساده و روان، دوستی با طبیعت و احترام به آن را بیان می کند؛ و به کودکان می آموزد که اگر طبیعت را دوست داشته باشند و سعی کنند صدای آن را بشنوند، حتی زندگی روزمره هم نمی تواند باعث شود آواز طبیعت شنیده نشود.
صداها
-
عنوانزمان
-
8:16
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه