روی پله های جلویی ویلا، سه بچه ی کوچک نشسته بودند.
مردی خوش لباس و شیک داشت بچه ها را نگاه می کرد.
مرد برای خرید یک ویلا آمده بود. مرد به بچه ها گفت: ویلای ویله کولا همینه؟
بچه ها خندیدند و شروع به شیطنت کردند. مرد می خواست آنجا را بخرد و خراب کند تا ویلای تازه ای در آنجا درست کند و در آنجا زندگی کند اما بچه ها اصلا دلشان نمی خواست آنجا فروخته شود ...
مردی خوش لباس و شیک داشت بچه ها را نگاه می کرد.
مرد برای خرید یک ویلا آمده بود. مرد به بچه ها گفت: ویلای ویله کولا همینه؟
بچه ها خندیدند و شروع به شیطنت کردند. مرد می خواست آنجا را بخرد و خراب کند تا ویلای تازه ای در آنجا درست کند و در آنجا زندگی کند اما بچه ها اصلا دلشان نمی خواست آنجا فروخته شود ...
از ایرانصدا بشنوید
این قصه برای دبستانی ها مناسب است
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
فصل ها
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
-
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان