اتوی خانه کارش را خیلی دوست داشت.
اتو وقتی می دید که همه، لباس های بدون چروک می پوشند خوشحال می شد.
یک روز اهالی خانه به مسافرت رفتند.
یک روز، دو روز، سه روز. اما آنها هنوز نیامده بودند.
اتو هم حوصله اش سر رفت. از کمد بیرون پرید و خواست تا وسایل خانه را اتو کند. اول رفت به سراغ مبل ...
اتو وقتی می دید که همه، لباس های بدون چروک می پوشند خوشحال می شد.
یک روز اهالی خانه به مسافرت رفتند.
یک روز، دو روز، سه روز. اما آنها هنوز نیامده بودند.
اتو هم حوصله اش سر رفت. از کمد بیرون پرید و خواست تا وسایل خانه را اتو کند. اول رفت به سراغ مبل ...
صداها
-
عنوانزمان
-
12:28
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه