خواب مادر بزرگ

  • 1 قطعه
  • 13:35 مدت زمان
  • 127 دریافت شده
فصل تابستون بود و مریم کوچولو تازه کلاس اولش رو تموم کرده بود و از پدر و مادرش خواهش کرد که او را پیش مادر بزرگش ببرند.
مادر بزرگ توی شهر دیگری زندگی می کرد. ظهر که شد مادربزرگ به مریم گفت بیا کمی استراحت کن تا بعد از ظهر به پارک برویم. مریم که نمی خواست بخوابد به حیاط رفت و با حشراتی که توی باغچه بودند هم صحبت شد.

داستان"خواب مادر بزرگ" در شبکه رادیویی سلامت تهیه و تولید شده است.

صداها

اطلاعات تکمیلی

سایر مشخصات

تصاویر

دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه

دسترسی سریع