پسته اخمو

  • 1 قطعه
  • 14:06 مدت زمان
  • 74 دریافت شده
توی ظرف پسته ها، یک پسته اخمو بود.
کسی پسته اخمو را دوست نداشت و اونو بر نمی داشت. پسته ها تمام شد و پسته اخمو تنها ماند. مادر آرمان می خواست پسته را توی سطل زباله بیندازد اما آرمان اجازه نداد و به مادرش گفت من این قدر برای پسته حرف می زنم تا او بخندد.

داستان "پسته اخمو" در شبکه رادیویی سلامت تهیه و تولید شده است.

صداها

اطلاعات تکمیلی

سایر مشخصات

تصاویر

دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه

دسترسی سریع