توی ظرف پسته ها، یک پسته اخمو بود.
کسی پسته اخمو را دوست نداشت و اونو بر نمی داشت. پسته ها تمام شد و پسته اخمو تنها ماند. مادر آرمان می خواست پسته را توی سطل زباله بیندازد اما آرمان اجازه نداد و به مادرش گفت من این قدر برای پسته حرف می زنم تا او بخندد.
داستان "پسته اخمو" در شبکه رادیویی سلامت تهیه و تولید شده است.
کسی پسته اخمو را دوست نداشت و اونو بر نمی داشت. پسته ها تمام شد و پسته اخمو تنها ماند. مادر آرمان می خواست پسته را توی سطل زباله بیندازد اما آرمان اجازه نداد و به مادرش گفت من این قدر برای پسته حرف می زنم تا او بخندد.
داستان "پسته اخمو" در شبکه رادیویی سلامت تهیه و تولید شده است.
صداها
-
عنوانزمان
-
14:06
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه