قصه ی بادکنک ها

  • 1 قطعه
  • 13:13 مدت زمان
  • 62 دریافت شده
اقای بادکنک فروش در کوچه بود و فریاد می زد: بادکنک های رنگی دارم.
بچه ها با صدای بادکنک فروش به کوچه می آمدند و بادکنک می خریدند.
یک روز آقای بادکنک فروش فقط یک بادکنک برایش باقی مانده بود. او پسرکی را دید که فقط به بادکنک نگاه می کرد و نمی خرید ...

صداها

اطلاعات تکمیلی

سایر مشخصات

تصاویر

دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه

  • کاربر مهمان
    عالی
دسترسی سریع