عصر بود و حیوانات جنگل دور هم بودند. آنها ناگهان چیز براقی را روی زمین دیدیند.
حیوانات فکر کردند شاید آن چیز، تکه ای از خورشید یا ماه باشد که از آسمان به زمین افتاده.
اما فقط یک تکه آینه بود که روی زمین افتاده بود.
میمون آینه را برداشت و خودش را توی آن دید و گفت: سلام میمون مهربان ...
حیوانات فکر کردند شاید آن چیز، تکه ای از خورشید یا ماه باشد که از آسمان به زمین افتاده.
اما فقط یک تکه آینه بود که روی زمین افتاده بود.
میمون آینه را برداشت و خودش را توی آن دید و گفت: سلام میمون مهربان ...
صداها
-
عنوانزمان
-
12:54
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه