آفتاب می تابید که ناگهان ابرهای سیاه به هم نزدیک شدند و باران شدیدی شروع شد.
مورچه کوچولو دانه ای که توی دهنش داشت را رها کرد و زود وارد خانه ی کوچولوی اسباب بازی شد.
خانه ی اسباب بازی یک پنجره ی کوچولو داشت ...
مورچه کوچولو دانه ای که توی دهنش داشت را رها کرد و زود وارد خانه ی کوچولوی اسباب بازی شد.
خانه ی اسباب بازی یک پنجره ی کوچولو داشت ...
صداها
-
عنوانزمان
-
12:21
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه