علف کوچولو یک روز سرش را از خاک بیرون آورد و گفت: عجب دنیای زیبایی!
علف کوچولو خورشید را هم دید و به او سلام کرد و پرسید: تو کی هستی؟
خورشید گفت که من وظیفه دارم به تو نور و گرما بدهم.
علف کم کم تشنه شد ...
علف کوچولو خورشید را هم دید و به او سلام کرد و پرسید: تو کی هستی؟
خورشید گفت که من وظیفه دارم به تو نور و گرما بدهم.
علف کم کم تشنه شد ...
صداها
-
عنوانزمان
-
12:21
کاربر مهمان
کاربر مهمان