پسر کوچولو با خاله ی مهربانش در یک کلبه ی کوچک زندگی می کردند. رو به روی دریا.
پسرک نمی دانست که ستاره ها فقط شب ها دیده می شوند.
او از خاله اش خواست تا به دریا بروند و ستاره پیدا کنند. خاله، از شنیدن حرف پسر کوچولو تعجب کرد ...
پسرک نمی دانست که ستاره ها فقط شب ها دیده می شوند.
او از خاله اش خواست تا به دریا بروند و ستاره پیدا کنند. خاله، از شنیدن حرف پسر کوچولو تعجب کرد ...
صداها
-
عنوانزمان
-
14:45
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان