کریم داشت به کلاس اول می رفت. ولی خیلی خیلی بازیگوش بود.
او از مدرسه رفتن خوشش نمی آمد.
یک روز به خودش گفت: من دیگه مدرسه نمی رم. دیگه خسته شدم.
خورشید خانوم صدای کریم را شنید ...
او از مدرسه رفتن خوشش نمی آمد.
یک روز به خودش گفت: من دیگه مدرسه نمی رم. دیگه خسته شدم.
خورشید خانوم صدای کریم را شنید ...
صداها
-
عنوانزمان
-
13:39
کاربر مهمان