خانوادهی کیوان یک باغ داشتند.
وقتی آنها به باغ میرفتند، هرکس کاری را انجام میداد. پدربزرگ درختان را هرس میکرد. پدر، میوهها را میچید. کیوان هم خاکبازی میکرد. کیوان دلش میخواست کار مهمی انجام دهد، ولی به او اجازه نمیدادند... .
وقتی آنها به باغ میرفتند، هرکس کاری را انجام میداد. پدربزرگ درختان را هرس میکرد. پدر، میوهها را میچید. کیوان هم خاکبازی میکرد. کیوان دلش میخواست کار مهمی انجام دهد، ولی به او اجازه نمیدادند... .
صداها
-
عنوانزمان
-
13:32
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان