دویدم و دویدم

  • 1 قطعه
  • 10:20 مدت زمان
  • 36 دریافت شده
«دویدم و دویدم»، یک قصه‌ی منظوم نوشته‌ی شاعر خوب کودکان «منوچهر احترامی» برای شما بچه‌ها.
دویدم و دویدم
به نهر آب رسیدم
گیوه‌مو ورکشیدم
از روی آب پریدم

دویدم و دویدم
پرنده‌ها رو دیدم
صداشون‌و شنیدم
به جنگل‌ها رسیدم

دویدم و دویدم
سرکوهی رسیدم
دوتا خاتون رو دیدم
یکیش به من نگاه کرد
یکیش من‌و صدا کرد
یکیش به من گفت: حسنی
تو مثل بچه‌ی منی
اومدی این بالا چرا؟
گرمه هوا حالا چرا؟
یکیش به من گفت: حسنی
آبت نبود نونت نبود؟
یکیش به من آب داد
یکیش به من نون داد

آب مال من نون مال من
سنگک و تافتون مال من
پخته و ترد و خشخاشی
به‌به از این شاطرباشی
رشته‌به‌رشته پخته
نون برشته پخته
چه نونی و چه نونی
تا نخوری، ندونی!

نون رو خودم خوردم
آب رو دادم به زمین
زمین به من علف داد

روی زمین ترک ترک
چوپون کجاست؟ زیر برک
هی بزی می‌کشه سرک
علف داری؟ بالاتَرک
بزیه کجاست؟ تو صحرا
حالش خوبه؟ نه والله
گشنه و تشنه مونده
رمق بهش نمونده

آقا بزی بع بع
علف داری؟ نه نه
علف می‌خوای؟
چرا نمی‌خوام
بدو بیا. الان می‌‌آم

علف رو دادم به بزی
بزی به من هیزم داد

شاطرباشی به‌تنهایی
نشسته بود تو نونوایی
دوتا تاغار پر از خمیر
تنور خاموش، نون‌ها فطیر
شاطرباشی نونت کو؟
سنگک و تافتونت کو؟
دوروزه هیزم ندارم
نون واسه مردم ندارم
این از آتیش، اون از خمیر
هیزم خشک بیار و بگیر

هیزم رو دادم به نونوا
نونوا به من آتیش داد

زرگره توی پنج‌دری
مشغول کار زرگری
هی به کوره دم می‌دمید
آتیش نداشت، کم می‌دمید
تنها چرا نشستی؟
منتظر چی هستی؟
آتیش رو بگیر قاتیش کن
کوره رو پر آتیش کن

آتیش رو دادم به زرگر
زرگر به من قیچی داد
خیاطه خیلی خسته بود
کنج دکان نشسته بود
پارچه‌ها رو رفو می‌کرد
نم می‌داد و اتو می‌کرد
متر دراز به گردنش
دست چپش به سوزنش
مشتریه قباش تنش
مشغول قیچی کردنش
سوزن چی شد؟
نوکش شکست
قیچی چی شد؟ خراب شد

قیچی رو دادم به خیاط
خیاط به من قبا داد
بچه‌ها تو مکتب
منظم و مرتب
فسقلی هی سؤال می‌کرد
قلقلی قال‌مقال می‌کرد
فلفلی فریاد زد: آهای
حسنی به مکتب نمی‌‌آی؟
السون و ولسون
خودت‌و به ما برسون

دویدم و دویدم
به بچه‌ها رسیدم
قبا رو دادم به آقا
آقا به من کتاب داد
بابام کجاست؟
همین جاهاست
صبح سحر پشت الاغ
سوار شده رفته به باغ
غروب یه بار هندونه
بار زده برگشته خونه

حسنی کجاست؟
تو مکتبه
بیا بابا جون، نصف شبه
ترگلکم ورگلکم نازنینم
بگو ببینم آبت چی شد؟
نونت چی شد؟
نه آب دارم، نه نون دارم
اما به‌جاش، کتاب دارم

کتاب رو دادم به بابام
بابام دو تا خرما داد
یکیش رو خودم خوردم
یکیش رو دادم به فلفلی
فلفلی گفت: بازم می‌خوام
رفتم به بابام گفتم
بابام به خنده افتاد
من پریدم تو تاقچه
فلفلی رفت تو باغچه
آتیش به پنبه افتاد
گربه به دمبه افتاد
سگ به شکمبه افتاد
مادربزرگ خوبم،
کِری به خنده افتاد.

آهنگ ها

مشخصات موسیقی

سایر مشخصات

تصاویر

دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه

دسترسی سریع