توی یک دِه قشنگ، خاله مرجان با چند تا مرغ و خروس زندگی می کرد.
ننه مرجان قبل از خورشید خانوم از خواب بیدار می شد. در لانه را باز می کرد تا مرغ و جوجه و خروس ها به حیاط بیایند و دانه بخورند.
دم غروب هم ننه مرجان مرغ ها و جوجه هایش را کیش کیش کنان به لانه می فرستاد.
اما خروس ننه مرجان دلش نمی خواست زود به لانه برود ...
ننه مرجان قبل از خورشید خانوم از خواب بیدار می شد. در لانه را باز می کرد تا مرغ و جوجه و خروس ها به حیاط بیایند و دانه بخورند.
دم غروب هم ننه مرجان مرغ ها و جوجه هایش را کیش کیش کنان به لانه می فرستاد.
اما خروس ننه مرجان دلش نمی خواست زود به لانه برود ...
صداها
-
عنوانزمان
-
11:11
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه