یک روز که پنجره باز بود باد کلاه پدربزرگ را با خود برد.
باد، های و هوی کنان کلاه را با خود برد. کلاه در دست های باد، چرخید و چرخید تا این که به باغچه ی پر از گل رسید.
موش کوچولو دوید و رفت زیر کلاه پنهان شد. گربه چاقه همه جا را گشت اما موش کوچولو را پیدا نکرد ...
باد، های و هوی کنان کلاه را با خود برد. کلاه در دست های باد، چرخید و چرخید تا این که به باغچه ی پر از گل رسید.
موش کوچولو دوید و رفت زیر کلاه پنهان شد. گربه چاقه همه جا را گشت اما موش کوچولو را پیدا نکرد ...
صداها
-
عنوانزمان
-
9:53
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه