کلاه قرمزی

  • 1 قطعه
  • 14:02 مدت زمان
  • 141 دریافت شده
مادربزرگ کلاه قرمزی که در ده دیگری زندگی می کرد مریض شده بود.
مادرش به او نان و روغن داد تا برای مادربزرگ ببرد.
کلاه قرمزی با خوشحالی قبول کرد. سر راه به آقا گرگه برخورد کرد.
آقا گرگه می خواست کلکی سوار کند تا کلاه قرمزی و مادربزرگش را بخورد ...

صداها

اطلاعات تکمیلی

سایر مشخصات

تصاویر

دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه

  • کاربر مهمان
    خیلی عالیه
دسترسی سریع