یک گرگ و یک روباه در جنگلی زندگی می کردند.
گرگ همیشه به رویاه دستور می داد و روباه هم از ترس گرگ به حرف هایش گوش می کرد.
یک روز روباه به گرگ گفت: دوستم گربه می خواهد پیش ما بیاید. او گوشت گرگ را خیلی دوست دارد بهتر است تو فعلا از اینجا بروی تا گربه تو را نخورد. روباه هم از دست گرگ راحت شده بود ...
گرگ همیشه به رویاه دستور می داد و روباه هم از ترس گرگ به حرف هایش گوش می کرد.
یک روز روباه به گرگ گفت: دوستم گربه می خواهد پیش ما بیاید. او گوشت گرگ را خیلی دوست دارد بهتر است تو فعلا از اینجا بروی تا گربه تو را نخورد. روباه هم از دست گرگ راحت شده بود ...
صداها
-
عنوانزمان
-
10:19
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه